نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟!
بـــــــــــرای تو مینویسم آهستــه بخوان
|
نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟!
یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی؟!
...
اصلا همه را پاک کن ...
هر آنچه از من داری...
از من که چیزی کم نمی شود...
فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟!
شاید...؟!
نکند آن را هم پاک کرده ای ؟!!!
نــــــــــــــــــــــــ ـه!! شدنی نیست...
نمی توانی آنچه رانداشتی پاک کنی!
این روزها جای خالی ” تـو ” را با عروسکی پر می کنم
همانند توست مرا ” دوست ندارد ”
احساس ندارد !
اما هر چه هست ” دل شـکـســتـن ” بلد نیست
تنهایی ام را کســی شریک نیست
مطمــــئن باش
دستِ احتــــیاج به سمت ِتــــو که هیـــچ
به سمت ِ خودم هم دراز نخواهم کرد...
شایـــد کــه تنهایی هایم
از تنهایی دق کنــــد..!!!
تـو بـرو… مـن هم برای اینکـه راحـت تربروی…
می گویـم : برو “خیـالی نیسـت “
امـا…
کیسـت که ندانـد…
بی تـو…
تنهـا چیـزی کــه هسـت…
“خیـال توسـت”
هميشه يه کسايي بودن که بهم ميگفتن چرا تو عشق نداري؟ هميشه بودن کسايي که بهم بگن عشق يعني زندگي ...
ميگفتن اگه عاشق نشي يعني زندگي نکردي ...
...
ولي بهم نگفتن اگه اسير يکي بشي دلت ميسوزه !
بهم نگفتن اگه با چشاش نگات کنه انگار تموم جونتو به آتيش ميکشن !
بهم نگفتن اگه تموم روز ببينيش بازم دلتنگش ميشي !
بهم نگفتن ممکنه يه روز بذاره بره ...
بهم نگفتن ...
نگفتن که تو پشت سرش اشک ميريزي ولي اون بي اعتنا ميره ...
نگفتن تو ديوونش ميشي ولي اون بي خيالت ميشه ...
به خاطر تــو زنده ام ،بیا کمی نفس بده تمام عمر رفته را ،به یک اشاره پس بده
به یاد عاشقانه ها ، به حرمت ترانه ها
من شکسته خسته را ،رهایی از قفس بده
به شقایق به کبوتر به دلی پاک و قشنگ
به شبی در همه شب
به تمام دنیا
به همه خواهم گفت
که به پاکی صبوح
من تو را دارم دوست.........
راستش را بخواهی
خسته شده ام بس که
به خاطر
نرم کردن دل تو ،
آب و هوای شعر هایم را بارانی کرده ام!
آخر واژه های بیچاره چه گناهی کرده اند
که شب و روز و وقت و بی وقت
باید با این باران بسازند!
گاهی هم چنان طوفانی برپا شود
که هر حرفی را به گوشه ای پرتاب کند!
اصلاً می دانی چیست؟
هر ثانیه که می گذرد،
بیش تر این را احساس می کنم:
که تا به حال
هیچ وقت
هیچ وقت
هیچ وقت
تا به این اندازه هوا آفتابی نبوده است!!
هی لعنتی ... اون طوریم که تو فکر میکنی نیست ..
شاید عاشقت بودم،روزی .....!
ولی ببین بی تو هم زنده ام،هم زندگی میکنم ...
فقط گاهی در این میان،
یادت ...
زهر میکند به کامم زندگی را ...همیــــــــن
میخندم و سیگار میکشم...! دیــگر تـــب هــم ندارم..!
داغ هــــم نــیســتم...!
دیگر به یاد تو هم نــیســتم..!
ســــرد شــــده ام...
ســـردِ ســـرد...!
شایــد دق کـــرده ام...
کسـی چه می داند...!!
آن شب ... که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...
تماشا می کرد ...
آن شب که شب پره ها ..
عاشــقـــانه تر ..
نــــور را می جســـتند ...!
و اتاقم ..
سرشار از عطر خواهش و ترانه بود... !
دانستم..
تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...
قاصدک برو خبری آور برای دل من
قاصدک خبرش کن که دلم بیمار است
تو بگو که دلش سخت تو را می خواهد
قاصدک برو ولی زود بیا
خبر از یار بیار
من هنوز چشم دلم منتظر است
تا امروز از تو نوشتم . امشب از عشقت انصراف میدهم !
سخت است دوست داشتن تو
خسته ام !!!
می خواهم کمی استراحت کنم
شاید فردا دوباره عاشقت شدم .
دارم از تــو حــرف می زنــم امــــا روحــت هم از نوشــــته هــایم خبــر نــدارد
ایــــرادی نــــدارد
یــاد ِ تــو
به نوشتــــه هــایم رنــگ می دهــد
شــایــد دیگــری بخــــواند و آرام گیــــرد ذهــــن ِ پریشــــانش . . .
شبي ازپشت يك تنهايي نمناك وباراني
تو را با لهجه ي گلهاي نيلوفرصدا كردم
تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين
گلهايي كه در تنهايي ام روييد با حسرت جدا كردم
وتو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي :
"دلم حيران وسرگردان چشماني ست رويايي"
ومن تنها براي د يدن زيبايي آن چشم
تو را درد شتي از تنهايي وحسرت رها كردم
همين بود آخرين حرفت ومن بعد از عبور تلخ وغمگينت
حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب ساكت و
نارنجي خورشيد وا كردم
نمي دانم چرا رفتي نمي د انم چرا؟ شايد خطا كردم
وتو بي آنكه فكر غربت چشمان من باشي
نمي دانم كجا ، تا كي ، براي چه
ولي رفتي و بعد از رفتنت
باران چه معصومانه مي باريد
وبعد از رفتنت
يك قلب دريايي ترك برداشت
وبعد از رفتنت
رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد
وگنجشكي كه هر روز از كنار پنجره با مهرباني دانه بر مي داشت
تمام بالهايش غرق در اندوه غربت شد
وبعد از رفتن تو
آسمان چشمهايم خيس باران بود
وبعد از رفتنت
ا نگار كسي حس كرد من بي تو تمام هستي ام از دست خواهد رفت
كسي حس كرد بي تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
وبعد از رفتنت
دريا چه بغضي كرد كسي فهميد تو نامم را از ياد خواهي برد
ومن با آن كه مي دانم تو هرگز ياد من را با عبور خود نخواهي برد
هنوز آشفته ي چشمان زيباي توام ، برگرد
ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد وبعد از اين همه
طوفان وهم وپرسش وترديد بگو در راه عشق وانتخاب آن
خطا كردم ومن در حالتي ما بين اشك وحسرت وترديد
كنار انتظاري كه بدون پاسخ وسرد است
ومن در اوج پاييزي ترين ويراني يك دل ،
ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر
نمي دانم چرا؟ شايد به رسم وعادت جوانگي مان باز
براي شادي وخوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم. در باور آمدنت در جاده های خیال
به هر سو میدوم و تورا
از هر عابر و رهگذری
می پرسم :
او را ندیدید ؟؟
همه میگویند :
"او" دیگر کیست ؟؟؟
میگویم :
اویی که شبیه هیچکس نیست
میگویند :دیوانه
و میروند . . .
.
.
.
میبینی ؟
برای خود اسم و رسمی برپا کرده ام !
. . . "دیوانه"
لعنت به کسی که می دونه به غیر از اون هیچکی تو زندگیت نیست ..... به خاطر اون با کسی نمیری...... ولی بازم تنهات میذاره
از یه جایی به بعد دیگه ، نه دست و پا میزنی نه بــآل بـــآل میـزنی نه دل دل مـیکـنی نه داد و بیداد میـکـنی نه گــریه میـکنی نه سـرت میزنی به دیوار نه مـشـتت میکوبی به دیوار از یه جایی به بـَعد فـَقط سکوت میکنی سکوت !
لطفـــــاً
جهان خالی تر از آن است
میلیونها و میلیاردها آدم توی این دنیا هستند
گاهی... آرزوهایی در زندگی هست كه باید از آنها گذشت گاهی باید آرزوهایت را مثل قاصدك بگذاری كف دستت تا بروند و سهم دیگران شوند گاهی...
آدما گاهی لازمه چند وقت كركره شونو بكشن پایین یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن: كسی نمرده فقط
حرف دلت را امروز بزن! اگر امروز گفتی ... اسمش "حرف دل"است اگر نگفتی... فردا میشود"درد دلت"
|
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |